سلام.
دلم برا همه‌تون تنگ شده. یه مدتی بود وبلاگ و وبلاگ‌نویسی یادم رفته‌بود، ولی این دلتنگی نذاشت که از دنیای وبلاگ خدافظی کنم. بالاخره شد و دانشجوی ادبیات شدم، اونم چمران اهواز { خدا رو شکر }فعلن دارم باهاش کنار میام شایدم اون سعی میکنه باهام کنار بیاد!! داریم می‌سازیم دیگه. احساس میکنم اینجا نسبت به زابل بیشتر به شعر نزدیکم می‌کنه. انجمن شهر سطحش بالاست. به جای اینکه چیز یادشون بدم دارن فوق‌العاده چیز یادم میدن! واسه همین هم فکر کنم شعرهای بعدی از اون حال هوای قدیمی دربیان. حالا کار مریم رو که فکر می کنم اکثر بچه‌ها شنیده باشنش رو براتون می‌نویسم. این کار رو خیلی دوس دارم. ولی بدم هم نمیاد نقد بشه تا حساب کار دستم بیاد. با هم می خونیمش. امیدوارم زیاد وقت‌تون رو نگیره:


حالم بد است، حوصله‌ام روبه‌راه نیست
یک عمر با خیال تو بودن صلاح نیست
دارد کلافه می‌شود از دست هر چه «تو»ست
شاعر؛ که گاه فکر دلش هست و گاه نیست
باید که کوه بار غمم را به دوش خود ...
فکر تنت برای تنم جان‌پناه نیست
این خوشه‌های وحشی انگور در رگم
می‌جوشد آن‌چنان که بفهمم گناه نیست -
این دختری که مرتکبش می‌شوم هنوز
این دختری که فعل مرا پا به ماه نیست
از بس که در تفأل من مریمی نبود
هی فکر می‌کنم که خدا هم گواه نیست -
من عاشقم و در تنم انگار جاری است
یک مشت شب که حال و هوایش سیاه نیست
مریم! نگات وزن تنم را به هم زده
با من برقص، وزن تو که اشتباه نیست؛
**
مریم! برقص، قافیه‌ها را به هم بریز
این شعر مست بی سر و پا را به هم بریز
من را خلاف قصه‌ی تاریخ زنده کن
در این سکانس نقش خدا را به هم بریز
باید دوباره از شب اول شروع کرد
تقدیر را بکوب و قضا را به هم بریز
بی تو غزل نمی‌شود این شعر لعنتی
در آن برقص! قافیه‌ها را به هم بریز ...
**
دارم برای زن شدنت نقشه می‌کشم
ای مریمی که زن شدنت هم صلاح نیست!
گم می‌شوی درون من و ... من درون تو ...
گم می‌شوم درون تو ... این‌ها گناه نیست!
حالا بخواب مادر انجیل‌های من
با این پسر بکارت تو افتضاح نیست!!
مریم! زمین به دور سرم چرخ می خورد
حالم بد است ... حوصله‌ام روبه‌راه نیست ...



ایشاالله زودتر بیاین و بیام. بیشتر همدیگه رو بخونیم... نظر یادتون نره