سلام. منم به نوبهی خودم ورودم رو به جمع بلاگ اسکاییهای عزیر تبریک میگم. برای شروع یه کار سفید دارم که خیلی خیلی به نقدای شما دوستان احتیاج داره و به این همه ابتدایی بودنش تقدیمش میکنم به دوست خوبم غلامحسین انصاری امیدوارم زیاد از دستم ناراحت نشه:
می چسبد. راست میگفت - لذت کارهایی که تو با من نکردهای - آن دوست شاعرم. حتا اگر نبود هم اتفاق نمیافتادی از این شهر سالهاست شکمش را تنیدهای در چند جهت - به جلو حتا اگر نبود هم نمیافتادی از این شهر اتفاق! خدا - سلامنا علیها - مادرش را که از دست داد سیگاری شد و تو چه مسیح - علیه السلام - باشی یا یکی از آن دوازده تن زیر سیگاری کوچکی هستی بر گردهی این شهر که تصمیمیدهای اتفاق بیفتی سالها آبستن بودنش را ** اما من گرمم داغم است میسوزاندم - لذت کارهایی که تو با من نکردهای - و کبریت دیگر چیز خوبی نیست برای هیچ چیز حتا خاموشاندنم!
پیروز و سربلند باشید
اسماعیل
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 ساعت 11:28 ق.ظ
سلام اسماعیل عزیز....خوبی؟خونه ی جدید مبارک....امیدوارم مثل اون یکی وبلاگت دیر به یدر آپدیتش نکنی!هنوز کارتو نخوندم ...می خونم و دوباره می نویسم....موفق باشی...
سلام اسماعیل عزیز دوباره مثل تو آیا ؟ !......... دوباره مثل تو هرگز ! دوباره مثل تو شاید !.......دوباره مثل تو هرگز ! ... دوباره مثل من آری چه بسیار و فراوان دوباره مثل تو اما ....دوباره مثل تو هرگز! ... خیلی وقته که ازت بی خبرم مگه اینکه توی بلاگ ها دنبالت بگردم امید وارم همیشه خوب و خرم باشی دنبال شعر سکانس بعد می گردم می تونی برام بفرستیش ؟ ممنونت می شم . تو و همه ی اونایی که ارزش دوست داشتن رو دارن رو دوست دارم و همیشه به یادشون می مونم .
سلام و ...خوب...تجربه ی خوبی بود ،نه؟هر چند تاثیر شعر آقای انصاری کاملا بر شعر شما مشخصه...و...همین.موفق باشید.(پی نوشت:با عرض معذرت باید بگم که اصولا کارسپید داریم ، نه سفید!!!!)
سلام . ما خوبیم نمیدونی چی شده اسماعیل بیچارهشدم اساسی . علی. سلام خوبی ؟ کارت را خاندم جالب بود اما تعدار فعل برای شروع کار زیاد بود . پیروز باشی . بای
مریم حقیقت
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 ساعت 11:24 ق.ظ
این یکی هم شعر خوبی بود هر چند من با غزلت ارتباط بهتری برقرارکردم راستی جرا اینقدر وبلاگ تو خالیه لااقل لینک بچه های شهر خودتان را بگذار چقدر دیر به روز میشوی شعر جدید بزن فعلا......
سلام آقـــــــــــــــــــای... به جان همون مریم قسم کارات حرف نداره درضمن شایدآرزوهایی بس ناچیز انسان را حتی به خدا برساند آقای به قول یکی از دوستانقول(غول)به ما هم سربزن
سلام. کار خیلی قشنگی بود. امیدوارم همیشه کنت کش باشی.
سلام همون کامنت قبلی ... ذیگه کار نداری بشین هی وبلاگ راه بنداز
سلام اسماعیل چند روز پیش غزل رو دیدم خیلی از دستت ناراحت بود می گفت اسماعیل ما رو فراموش کرده اگه وقت کردی حتما بهش سر بزن
سلام خوبییییییییییییی دلم برات تنگ شده بود خواستم فقط یه چیزی نوشته باشم نظرم رو که میدونی .......... قربونت بای بای
خونه ی نو مبارک باشه. میگم حالا این وبلاگته یا اون کدوم اصلیه؟ .....
سلام ژسر خوب .. راه گم کردی و از اینجا ها سر در اودردی.....راستی یکی خیلی سراغتو می گرفت ....نمی گم کی بود ... خودت حدس بزن .....نه اشتباه کردی ....
سلام اسی که دیگه بزرگ شدی؟ بابا بابا بزرگ مام به روزیم
سر بزنی خوشحال می شم
مثل همیشه قشنگ
سلام اسماعیل عزیز....خوبی؟خونه ی جدید مبارک....امیدوارم مثل اون یکی وبلاگت دیر به یدر آپدیتش نکنی!هنوز کارتو نخوندم ...می خونم و دوباره می نویسم....موفق باشی...
سلام اسماعیل عزیز
دوباره مثل تو آیا ؟ !......... دوباره مثل تو هرگز !
دوباره مثل تو شاید !.......دوباره مثل تو هرگز !
...
دوباره مثل من آری چه بسیار و فراوان
دوباره مثل تو اما ....دوباره مثل تو هرگز!
...
خیلی وقته که ازت بی خبرم
مگه اینکه توی بلاگ ها دنبالت بگردم
امید وارم همیشه خوب و خرم باشی
دنبال شعر سکانس بعد می گردم
می تونی برام بفرستیش ؟
ممنونت می شم .
تو و همه ی اونایی که ارزش دوست داشتن رو دارن رو دوست دارم و همیشه به یادشون می مونم .
سلام
مرسی که سر زدی به ما
مطما باش جبران می کنیم
موفق باشی
سلام و ...خوب...تجربه ی خوبی بود ،نه؟هر چند تاثیر شعر آقای انصاری کاملا بر شعر شما مشخصه...و...همین.موفق باشید.(پی نوشت:با عرض معذرت باید بگم که اصولا کارسپید داریم ، نه سفید!!!!)
سلام
زیبا بود موفق باشی و باز هم ممنون
سلام منم تبریک میگم
برات آرزوی موفقیت میکنم .
به منم اکه دوست داشتی سر بزن:X
سلام . ما خوبیم نمیدونی چی شده اسماعیل بیچارهشدم اساسی . علی. سلام خوبی ؟ کارت را خاندم جالب بود اما تعدار فعل برای شروع کار زیاد بود . پیروز باشی . بای
سلام هم گله ای لذت بردم ولی جای بحث طولانی داره که در آینده ای نزدیک ای میل میکنم
بابا آمون قیومت.کنت.زیر سیگاری.باکلاس.چه وش گفتی اسمیلو
اینجا را که قبلا دیده بودم به هر حال یه بار دیگه شعر قشنگتون را خوندم.تازه هارا هم به روز کردم
شاید فهمیدمت اگر میشه واسم of بذار
این یکی هم شعر خوبی بود هر چند من با غزلت ارتباط بهتری برقرارکردم راستی جرا اینقدر وبلاگ تو خالیه لااقل لینک
بچه های شهر خودتان را بگذار چقدر دیر به روز میشوی شعر جدید بزن فعلا......
سلام.دلم برات تنگ شده داداش اسماعیل من.کی مییای
سلام اسماعیل جان
حالت که خوبه.دلم برات تنگ شده
میشه لطفا اون شمع رو خاموش کنی...ها ها ها ها
خیلی دمستت دارم
بای
سلام آقـــــــــــــــــــای...
به جان همون مریم قسم کارات حرف نداره
درضمن شایدآرزوهایی بس ناچیز انسان را حتی به خدا برساند
آقای به قول یکی از دوستانقول(غول)به ما هم سربزن
سلام .آقا اسماعیل خوبی می دونم از دستم دل خوری اما من تو رو هنوز دوست دارم .به وبلاگ ما هم بیا .